سیگار

ساخت وبلاگ

«سیگار ندارم»

«سید» در همین شهر مغازه دارد. در بلواری که پیش تر بهشت بود. روبروی پارک زیتون. در مغازه ی او همه چیز هست از لبنیات و نخود - لوبیا تا اسباب بازی و قلم و دفتر.فقط سیگار نمی فروشد. تنباکو ندارد. مغازه اش در یکی از خیابانهای نزدیک شهرک صنعتی است.از آن خیابانهایی که ناگهان یک خودرو می ایستد و فردی سراسیمه وارد می شود و می گوید یک بسته سیگار.....اما سید می گوید سیگار ندارم. یک بار ااز او دلیل کارش را پرسیدم. گفت روزی نوجوانی آمد یک نخ سیگار خرید. غروب بود که تلفنم زنگ خورد. زنی گفت من مادر همان نوجوانی هستم که امروز تو اولین سیگار را به او فروختی .این بچه اگر سیگاری یا معتاد شود تو مسئولی ...گفتم شغل من این است. گفت روزی با خداست!.. من تصمیم گرفتم دیگر سیگار و دخانیات نفروشم.(علیرضا توحیدی – اسفند 1401 )

 |+| نوشته شده در  یکشنبه بیست و یکم اسفند ۱۴۰۱ساعت 9:53&nbsp توسط علی رضا توحيدي  | 

در حوالي كوير...
ما را در سایت در حوالي كوير دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msobahia بازدید : 74 تاريخ : دوشنبه 22 اسفند 1401 ساعت: 19:18