ما و بقیه

ساخت وبلاگ

آیا ما آدمهای معمولی می توانیم از درون آدمهای دیگر با خبر شویم. یا اینکه آیا ما می توانیم آن قدر آدمهای خوبی شویم که باطن آدمها را ببینیم.. دو سه روز قبل صبح خیلی زود از خانه بیرون آمدم. که رفت و آمد برخی از حیوانات در کوچه توجهم را جلب کرد. البته دیدن حیوان در کوچه ما که در حاشیه شهر است چیز عجیبی نیست. اما مثلا وقتی دیدم یک گربه و سه تا بچه گربه پشت سر هم راه می روند و در یکی دوقدمی شان سگی به آنها زل زده کمی عجیب بود.در ابتدای کوچه هم چند حیوان که معلوم نبود شغالند یا روباه دور هم جمع شده بودند و به آرامی شعری را زمزمه می کردند. وقتی به آنها نزدیک شدم سرشان را بالا آوردند و لبخند زدند شاید می خواستند من چیزی سردرنیاورم.

کمی آن سوتر یکی از همسایه ها درب منزلش را باز کرده بود و داشت ماشینش را بیرون می آورد. دیدن یک آدم در آن صبح اتفاقی شیرین بود. جلو رفتم . نمی دانستم در این وقت روز حوصله حرف زدن دارد یا نه.  گفتم شب که ما خوابیم زندگی دیگری در کوچه جریان دارد. با حضور انواع حیوانات!! همسایه مان حرفهایم را جدی نگرفت کمی پوزه اش را تکان داد و مقداری خرده نان که بوی کباب می داد از توی ماشینش بیرون آورد کنار کوچه ریخت و دو سه بار گفت کیش کیش.

من باز در کوچه قدم زدم به عبور و مرور جانوران نگاه می کردم که گربه ای با ماشینش وارد شد. وقتی روبروی خانه اش ایستاد آدمی دست آموز با لباسی شیک دنبالش راه می رفت.

در حوالي كوير...
ما را در سایت در حوالي كوير دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msobahia بازدید : 206 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1396 ساعت: 1:53