باغچه

ساخت وبلاگ

« کتاب در باغچه »

ما سه تن بودیم به باغچه رفتیم ،باغچه تمیز بود. درخت نداشت. کلاغ نداشت... گل داشت. کتاب داشت و چند صندلی به شکل چارگوش... صد سال پیش سه کودک تبریزی به مدرسه ای رفتند .«جبار باغچه بان » گفته بود در این مدرسه که «باغچه ی اطفال » است به فرزندان شما حتی اگر ناشنوا باشند خواندن و نوشتن می آموزم.....نه ماه و نه روز و نه ساعت بعد پدران و مادران بسیاری آمده بودند به تولد کودکانی که نمی شنوند ولی می خواند می فهمد...جوانه می زند ... رشد می کند....و میوه می دهد....تا پیش از این کرها همسایه ی دیوار به دیوار دیوانگان بودند. آنها نمی دانستند کلمه چیست آدمها وقتی دهانشان را باز می کنند چه مفاهیمی از دهانشان بیرون می آید. نوشته - این خطوط ریز که مثل ردپای مورچه روی خطوط موازی راه می روند - چه معنایی دارد. گوش- این چسبیده به سر مانند دو دسته ی سماور – به چه کار می آید... و خلاصه ارتباطشان با آدمهای عادی و دنیا کم بود....حالا اینجا «باغچه ی کتاب » است در بلوار امام روبروی کوچه حسینیه مسلم....« خانم صلاحی پور » سه چهار سالی است وارد این کسب و کار شده است....کسب و کار چیست ؟!.. کتاب نان ندارد عشق می خواهد او آموزگار است دو سال طبقه ای از خانه اش را به فروش کتاب اختصاص داد و اکنون اینجا در فضایی بهتر خانه و باغچه ی کتاب راه انداخته است.

شش دانگ هوش اقتصادی ام را به محضر می آورم تا نکته ای بگویم برای رونق اقتصادی بازار کتاب...می گویم:« اوازم التحریر بیاورید مشتری دارد؟» می گوید:« این حرف را بسیاری می گویند اما اینجا یک کتابفروشی است حیف است بخشی از آن به غیر واگذار شود. مغازه ی فروش کیف و مداد و دفتر بسیار است .» او از قدمهای دیگر باغچه می گوید:« گاهی در اینجا ، فعالیتهای فرهنگی انجام می شود مثل کلاس قصه برای کودکان....» خدا قصابهای محله ی توی ده را حفظ کند گوشت را داخل روزنامه می گذاشتند.نصف دانش من از همین تکه روزنامه های چرب بود...از او می پرسیم اگر درخواستی دارد بگوید (... گاهی آدم احساس می کند مسئول است و.. آرام توی دلت می گویی نکند او بگوید تو چه کاره ی این شهری !!)...می گوید: «باید ارتباط مدارس و خانواده ها با کتاب و باغچه ی کتاب بیشتر باشد.مثلا وقت خرید هدیه یا جایزه....برخی از مدارس تا با موضوع کمبود فضا مواجه می شوند به سراغ حذف کتاب و کتابخانه می روند در حالی که باید با طرح های جایگزین مثل کتابخانه کلاسی جای کتاب همچنان در مدرسه سبز باشد....باغچه ی کتاب آمادگی دارد میزبان تک تک کلاسهای مدارس برای بازدید باشد. » ...«دکتر حسین ایمانیان» برای «آرش» کتاب می خرد . من منتظرم چای سرد شود و « سید مهدی میرحسینی » می گوید:« باید حرکت کرد در این روزگار بی حرکتی.» ( علیرضا توحیدی شهریور 1402 )

 |+| نوشته شده در  یکشنبه پنجم شهریور ۱۴۰۲ساعت 8:13&nbsp توسط علی رضا توحيدي  | 

در حوالي كوير...
ما را در سایت در حوالي كوير دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : msobahia بازدید : 44 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 13:25