در حوالي كوير

متن مرتبط با «شکری» در سایت در حوالي كوير نوشته شده است

عمو شکری

  • « آب ، چمن ، تختی......به یاد عمو شکری »در یک اتاق کوچک زندگی می کرد.... سماور ، کرسی ، بخاری و کولری کوچک تمامی بساط پبرمرد بود.زمستان و تابستان لباسی یکسان می پوشید پای جامه ای سیاه ، جلیقه و کلاهی ساده ....تنها، خارج از شهر.... هیچ وسیله ای نداشت نه ماشین ، نه موتور، نه حتی دوچرخه.....صبح به خانه می آمد سر می زد و دوباره تنها به ورزشگاه می رفت.... در روزگاری که بسیاری به دنبال کاری اداری و آسان بودند او شغلی یافته بود سخت بی مرخصی و با درآمدی اندک.... مراقبت از تنها ورزشگاه شهر و آب دادن به چمن...نفر دومی نمی توانست همپای او پیش برود. ورزشگاه نور کافی نداشت شیلنگ تنها وسیله ی آبیاری بود. چه شبها که تا نیمه های شب شیلنگها را جابجا می کرد تا چمن ها سر سبز بماند.با او که صحبت می کردی به سختی و عظمت خدمتش پی می بردی.گاهی شغال و سگهای ولگرد وارد ورزشگاه می شدند و او آماده و بی هراس به خدمت در ورزشگاه می پرداخت. مراقب بود و هوشیار...گاهی معتادی ولگرد به سراغ ورزشگاه می آمد اما با درایت پیرمرد با دستان خالی از آنجا بیرون می آمد.... مورد اعتماد همه بود. هر که چیزی می یافت به او می سپرد و هر که به دنبال گم شده ای در ورزشگاه بود به سراغ عمو شکری می رفت.... حوادث و جریانات فوتبال را به خوبی می شناخت .و بی هیچ هراسی حرفش را می زد که مثلا این فرد به دنبال خدمت است و آن دیگری به دنبال اسم و رسم....دقایقی که از بازی می گذشت مثل یک کارشناس نظر می داد...که مثلا سرعت این نیم زیاد است یا این تیم سنگین است یا جمله ای دیگر...حامی دو و میدانی بود. زحمت آنها را می دید و به ورزشکاران این رشته احترام می گذاشت.........سه - چهار سال قبل طوماری نوشتم تا نام کوچه ورزشگاه به نام او باشد «کوچه عموشکری, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها